دیگر شاعران




















از یــاد رفتــه ها

 

جبران خلیل جبران :

 

اگر توانسته باشم در قلب یک انسان پنجره جدیدی را به سوی او باز کرده باشم زندگانی من پوچ نبوده است.

زندگانی تنها چیزی است که اهمیت دارد نه شادمانی و نه رنج و نه غم یا شادی.

تنفر همان قدر خوب است که عشق و دشمن همانقدر خوب است که دوست.

برای خودت زندگی کن زندگانی را آن سان که خود می خواهی زندگی کن.

واز این رهگذر است که تو باوفاترین دوست انسان خواهی بود.

من هر روز تغییر می کنم ودرهشتاد سالگی هم همچنان تجربه می آموزم و تغییر می کنم.

کارهایی را که به انجام رسانده ام دیگر به من ربطی ندارد دیگر گذشته است.

من برای زندگی هنوز نقدینه های بسیاری در اختیار دارم.

=========================

"نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

که او یکریز و پی در پی دم گرم وجودش را در گلویم سخت بفشارد

تا بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را"

===============================

 

"چه دردی بیشتر از اینکه دردم را نمی دانی

به چشمم خیره می مانی،نگاهم را نمی خوانی

به من گفتی چرا سنگی،چرا اینگونه دلتنگی

من از درد میمیرم،نگو دیگر نمی دانی

تو از تکرار لبریزی،سکوتی حیرت انگیزی

اگر گفتند می میری،اگر گفتند می مانی

من از یک درد ناپیدا که اما هست می گریم

تو با امید یک درمان که اما نیست خندانی

من از یک جنگل پر آتش که می بینم گریزانم

تودر یک باغ رویایی که می گویندزندانی

کنار پنجره یک شب،گل پاییز میمیرد

بهاری باش بعد از این تو ای سرد زمستانی

همیشه ماندن و مردن،درون خویش پوسیدن

من از مرداب می ترسم،نمی دانم تو میدانی"

===============================

"فلکا چشم زدی باز به گلزار چرا؟

یا گرفتی تو دل از محرم دلدار چرا؟

گر تو را طاقت گل های گلستانی نیست

اینقدر ظلم و ستم با گل بی خار چرا؟

در طریق تو مگر مرگ دل آزردن نیست

یا اگر هست دگر این همه خونبار چرا؟

حیف ناید تو از این لاله پریشان کردن

یا نپرسی ز خودت علت رفتار چرا؟

می گریزم ز تو ای بخت تو هم بد کردی

لحظه کم بود مگر لحظه دیدار چرا؟

رسم خنجر زدن از پشت تو می دانی و بس

پیش تو فرق ندارد دل و گلزار چرا؟

آتش قهر تو را نیست فراری هیهات

اندکی رحم فلک این همه آزار چرا؟"

===============================

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپرشدنش ساز ونوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در برچسب:,ساعت 20:3 توسط fateme| |


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

Design By : RoozGozar.com